پیوند من و باباییپیوند من و بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
وروجک نیامده من وروجک نیامده من ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

من و وروجکم

حال و روز خراب

سلام دوستان خوبم که همیشه همرامید هنوز پری تشریف فرما نشدن و منم رفتم ازمایش خون دادم ومنفی شد قرص ال دی برای پنج روز شروع کردم والان دو روز که تموم شده واز پری خبری نیست و همش حالت درد پریودی میاد سراغم اونم به شدت زیاد اصلا از نا انداختتم حوصله هیچ کاری و ندارم  و واقعا خستم الان نزدیک  به پنجاه و خورده ای روز از اخرین پری میگذره  ، واقعا  موندم دیگه چیکار کنم اگه تا اخر هفته دیگه نشم مجبورم برم دکتر...
29 مرداد 1393

سفر به قم

السلام علیکم یا حضرت معصومه  با بابایی برای ماموریت کاریش رفتیم قم  پابوس حضرت معصومه که صبح اون میفتم سر کار تا شب و خونه دایی بودیم و باهم روزا میریم حرم تا همسری برگرده ما هم بر  میگشتیم یه روز هم ناهار مهمانسرا ناهار خوردیم که خیلی خوب بود خدا قسمت همه کنه انشالله ... خیلی التماس خانم حضرت معصومه رو کردم که حاجت روا کنه منو بریم پابوس بردار بزرگوارش با بچه به بغل با یه دنیا شادی که انشالله دست رد به سینه ام نمیزنه ... برای همه دعا کردم که هیچ کس غصه به دل نداشته باشه شادان باشه... آن شالله که زیارتم مقبول حق باشه ازم قبول کنه ...     یه چیز دیگه چون با گوشی میام شاید نوشته هام یکم در هم و برهم باش...
20 مرداد 1393

انتظار

سلام ساعت 00:56 دقیقه هست و من بیدارم و اینکه هنوز پری نیومده و مات و گیج موندم و بی بی منفی همش واعصاب معصابم ندارم اصلا
16 مرداد 1393

بازی خدا

خدا هم با من بازیش گرفته الان دوهفته است که شدیدا توهم زدم  که باردارم ،چرا :چون همیشه بعد از خوردن پروژسترون یک یا دو روز بعد پری میومد ولی این بار دو هفته است که نیومده حسابی حال و روزم و عوض کرده آخه خدا چرا اینقدر عذابم میدی منکه همیشه شکر گزارتم ..  دوباره الان بی بی زدم منفی شد خیلی حالم گرفتست ما میخواستیم  این دوره  بریم برای ای یو ای نمیدونم چرا اینقدر کشش میدی خدا ، نفسمو  داری میگیری ازم ... بیچاره شوهری که چقدر امید وار شده بود که نی نی داریم  چون من تمام علایم بارداری رو داشتم ،دلم براش آتیش میگیره خیلی مرد خوبی هیچی به روم نمیاره ولی من از ته دلش با خبرم  که چی میگذره ....  ...
12 مرداد 1393

خودتون

سلام در این روزای عزیز که یه حال و هوایی داره که بین خودتو خدای خودت...  و فقط هی با خدای ناز ومهربانت که بخشنده ترینه و دوای درد تمام مریضاست ، میتونی هر چی رو  خیلی راحت ازش بخوای ... ببخشید که نمیتونم زود زود بیام و از روزگارم بگم اخه زیاد با قبل فرق نکرده نا شکری نمیکنم از ظاهری نمیگم از درونم میگم ، زیاد نمیام به خاطر اینه که همه حرفای دلم تکراری شده ... فقط میتونم شاکر خدا باشم که هستم و هست ... خیلی خیال باطل دارم تو ذهنم که اگه فقط یکیش هم قرار باشه به واقعیت بپیونده من دیگه رو زمین قرار نمیگیرم و میرم تو اسمون ها ... خیلی دوستون دارم  ...
2 مرداد 1393
1